منبع |
آخ، عجب روزگاریه، آدم پریود باش، بدنش از ورزش روز قبل درد بکنه، سرما و
گلودرد هم داشته باشه، دلش هم تنگه خیلی چیزها و آدمهای دورشده ازشون
بشه. بعضی وقتها فکر میکنم عجب زندگی برای خودمون درست کردیم. این دوری
رو به جون خریدیم که راحت زندگی کنیم، نا مامانی ، نا بابایی نا برادری که
قربون صدقمون بره هر روز! خودمون اومدیم اینور دنیا روزگار میگذرونیم و
دلمون خوش که از ترافیک و بی قانونیو صف پر آشوب بانک و نون و کار اداری
و، مردم بی اعصابه کشور جان دوریم و حداقل اینجا زندگی آرومه و آدم استرس
فردشو نداره
میدونی، اما انگار این استرس باهامون خو گرفته، اینجا
هم که بی استرس نشستیم برای خودمون درد و بدبختیو ایران چی میشه و مردم
با تورم چه میکنن و این حرفا خلاصه،.... انگار اصلا به ما زندگی کردن
نیومده
نمیدونم تا کی میخوایم ادامه بدیم به این دلکندنهای زورکی
فشارکی، به این دلتنگیهای ناتموم، نمیدونم آیا روزی میشه که خوشحال
برگردیم، سرمونو روی بالشت تختخواب قدیممون بذاریم و خوشحال باشیم که: نه
تنها استرسِ فردا رو نداریم که مامان و بابا و برادرهای عزیزمون کنارمونن و
زندگی وفق مراد! یعنی میشه
نمی دونم والا ....
ReplyDeleteچند روز پیش داشتم تو خیابون می رفتم که چند صحنه دیدم و به فکر رفتم
با خودم فکر می کردم اگر برم اونور دنیا یه سری تز مشکلات حل می شه آیا؟
آیا دردی که از مشکلات فرهنگی مردمم می بینم حل می شه؟
آیا اینکه پیرمردی در سنِ استراحت داره یه کیسه بزرگ رو با دستای پیر ترک خورده اش رو دوش می کشه ...
یا پسر بچه ایی که رو وانت رو به رویی ، روی انبوه کیسه ها نشسته و با حسرت تو ماشینها رو تو ترافیک نگاه می کنه ....
گرون شدن روز به روز همه چیز و مردی با یه حقوق و یک خانواده سه نفری ....
مشکلاتی که با آدمها داریم برای هیچ و پوج ...
احترامی که به زیر دستیت می ذاری اما باعث پررو شدنش میشه
و و و و و
آیا اگر برم اونور دنیا اینها حل می شه؟؟؟؟