منبع |
آخ، عجب روزگاریه، آدم پریود باش، بدنش از ورزش روز قبل درد بکنه، سرما و
گلودرد هم داشته باشه، دلش هم تنگه خیلی چیزها و آدمهای دورشده ازشون
بشه. بعضی وقتها فکر میکنم عجب زندگی برای خودمون درست کردیم. این دوری
رو به جون خریدیم که راحت زندگی کنیم، نا مامانی ، نا بابایی نا برادری که
قربون صدقمون بره هر روز! خودمون اومدیم اینور دنیا روزگار میگذرونیم و
دلمون خوش که از ترافیک و بی قانونیو صف پر آشوب بانک و نون و کار اداری
و، مردم بی اعصابه کشور جان دوریم و حداقل اینجا زندگی آرومه و آدم استرس
فردشو نداره
میدونی، اما انگار این استرس باهامون خو گرفته، اینجا
هم که بی استرس نشستیم برای خودمون درد و بدبختیو ایران چی میشه و مردم
با تورم چه میکنن و این حرفا خلاصه،.... انگار اصلا به ما زندگی کردن
نیومده
نمیدونم تا کی میخوایم ادامه بدیم به این دلکندنهای زورکی
فشارکی، به این دلتنگیهای ناتموم، نمیدونم آیا روزی میشه که خوشحال
برگردیم، سرمونو روی بالشت تختخواب قدیممون بذاریم و خوشحال باشیم که: نه
تنها استرسِ فردا رو نداریم که مامان و بابا و برادرهای عزیزمون کنارمونن و
زندگی وفق مراد! یعنی میشه