آخ به قربون صدای گرمت برم که وقتی گوشی رو برداشتی و فریاد زدی "دختر دکترم" هوار آسمان و زمین ریخت توی سرم. قربون صدات برم که وقتی بلند بلند با خنده میگفتی: "رفتم موهامو کوتاه کردم که بیام جشن فارغ التحصیلیت" دنیا رو روی سرم خراب کردند. قربون صدات برم که وقتی فهمیدی دارم گریه میکنم فقط گفتی "جان....، جان....، جان
نمیدونم چطور جلوی خودتو گرفتی که گریه نکنی، من اینجا دیگه فکر آدمهای دوروبرم هم نبودم، دستم رو روی صورتم گذاشتم و هق هق گریه کردم. دیگه برام مهم نبود که حتّی خود تو شاید ناراحت بشی. تو چطور تونستی جلوی اشک هاتو بگیری و منو آروم کنی. قربون صدای گرمت برم که دیگه اگه سرم فریاد بکشی هم آروم آروم به صدات گوش میکنم و حسرت روزهایی رو میخورم که صدات نبود که بشنوم
قربون حرفهای قشنگت برم که طعنه وار به روزگار بد میگی و به من امید زندگی میدی! که آخرش شکر خدا رو میکنی و میگی ما باز هم راضیایم! قربونت برم که از زندگی گله میکنی و باز هم بهش میخندی! تو روی کثیفیهای دنیا رو هم کم کردی بزرگوار! دنیا جلوی پاهات زانو زده، خبر نداری! داره ازت التماس میکنه کمر خمّ کنی، تو همچنان سربلند وایسادی! تو گوش همهٔ ناملایمت زدی که "دست به بچه هام نزنین، مو از سرشون کم نکنین، جرأت دارین سراغ خودم بیاین ببینین با کی طرفین!" انقدر صبوری که وقتی من،امروز، اینور دنیا، گریه میکنم بهم بگی "جان....، جان....، جان
قربون "جان" گفتنت برم که پاره پاره کرد دلمو. کجایی؟! که دستم به پاهات برسه دیگه ولشون نمیکنم! اشک دارم پدر، اشک دارم! کجایی؟! که دست به سرم بکشی و اشکهامو پاک کنی، بهم بگی "جان....، جان....، جان